#پایان_تلخ_پارت_122
_خدا نکنه ... خب من برم یه دوش بگیرم و بیام ...
مامان با لبخند سرشو به نشونه باشه تکون داد و سروش قیافشو در هم کرد و گفت :
_آره دمت گرم زودتر برو تا بالا نیوردم رو هیکلت...
خندیدم و رفتم سمت اتاقم تا حوله و لباس آماده کنم ...
همونجور که تو فکر بودم گفتم :
_تو نمی دونی چی شد که بابای مونا شکایتشو پس گرفت؟
شونه ای بالا انداخت و گفت :
_نه از کجا بدونم !!
با کمی مکث گفتم :
_هیچ حدسی نمیتونی بزنی ؟
کمی فکر کرد و گفت :
_راستشو بخوای خودمم زیاد به این قضیه فکر کردم ولی به نتیجه ای نرسیدم ... شاید به حرمت فامیلی و این چیزا ... شایدم از خر شیطون پایین اومده و می خواد باهات راه بیاد ... نمی دونم !!
romangram.com | @romangram_com