#پایان_تلخ_پارت_118
_اینو امضا کن ...
خودکاری هم روی برگه گذاشت ، خم شدم خودکارو تو دستم گرفتم و برگه رو امضا کردم ... خودکارو روی برگه گذاشتم و صاف ایستادم ... خودکار و برگه رو برداشت و گفت :
_بسلامت ...
*
کلیدو توی در انداختم و درو باز کردم ... رفتم داخل ، با لبخند حیاطو نگاه کردم ... درو پشت سرم بستم و رفتم سمت ایوون ... از پله ها رفتم بالا ... دستمو به دیوار تکیه دادم و با اون یکی دستم بندای کفشمو باز کردم ... دستمو بردم سمت دستگیره در که صورت مهربون و چشمای اشکی مامان پشت در شیشه ای پیدا شد ... دستشو برد سمت دستگیره و کشید پایین ...
در که باز شد سریع داخل رفتم و بدون حرف کشیدمش تو بغلم ... محکم بغلم کرد و با هق هق منو بو می کشید... بغضم گرفته بود ... چطور تونستم دووم بیارم ؟؟ محکم به خودم فشارش می دادم و موهاشو بو می کشیدم و می بوسیدم ... میون بغض خندیدم و گفتم :
_مامان چند روزه حموم نرفتم بو عرق میدم چطور بو می کنی منو ؟!
محکم تر منو بغل کرد و گفت :
_نمی فهمی که بوی عرقتم واسه من آرامش بخشه ... کجا بودی آخه تو عمر مامان ؟!
لبخند اومد رو لبام و با آرامش چشمامو بستم ... زنگ خونه به صدا در اومد ... از هم جدا شدیم مامان اشکاشو پاک کرد و با همون صدای گرفتش گفت :
_کیه یعنی ؟؟
با لبخند صورتشو بوسیدم و گفتم :
romangram.com | @romangram_com