#پایان_تلخ_پارت_10
با لذت به صورت قشنگش خیره شدم و نشستم رو بروی سروش ... سروش دستشو جلوی دهنش مشت کرد و گفت :
_دست بزنم که داری ...
خندیدم و گفتم :
_آخه دستای کوچولوی این رو تو خرس گنده تاثیری هم داره ؟؟
مونا خندید و سروش با اخم گفت :
_زن ذلیل ...
خندیدم و چشمکی به مونا زدم که اونم خندید ... مامان با لبخند از آشپزخونه بیرون اومد و سینی چایی تو دستشو رو بروی سروش گذاشت ... نشست و گفت :
_بخور عزیز دلم جون بگیری ...
مونا با اخم گفت :
_دیگه بیشتر از این خاله ؟؟
و بعد به هیکل ورزیده سروش اشاره کرد ... منو مامان خندیدیم و سروش با اخم استکانشو برداشت و گفت :
_مرده شور چشاتو ببرن ... بزن به تخته
romangram.com | @romangram_com