#پرواز_را_به_خاطر_بسپار_پارت_71


با وجود اینکه خسته بودم و دوست داشتم بخوابم، چشمهای ملتمس آیلین که منو به تولدش دعوت میکرد از ذهنم پاک نمیشد.

چیزی هم براش نخریده بودم. به سمت کمدی رفتم که کادوهای جی افامو توش نگه میداشتم.

به هر مناسبتی یکی از اونها رو به دوستانم کادو میدادم.

اگه قرار بود نگهشون دارم باید یک واحد دیگه هم میخریدم تا کادوها رو توش جا بدم.

بینشون یک خرس نسبتا بزرگ بود که دور گردنش یه پا پیون قرمز بسته شده بود. اصلا یادم نمی اومد کی اینو بهم داده!

خرسو تو یک ساک پاکتی که روش پر از عکس شکلات بود گذاشتم.

یک دوش گربه شور گرفتم.

لباسمو عوض کردم و ازآپارتمان بیرون رفتم.

پشت در واحدشون که رسیدم صدای آهنگ تولدت مبارک شنیده میشد.

دکمه ی زنگ رو فشار دادم. خانم نیکوسرشت درو باز کرد.

- سلام. خیلی خوش اومدید.

- ممنونم.

چشمم به آیلین که وسط سالن میرقصید، افتاد. یک پیرهن آستین پفی آبی با دامن کوتاه پف دار که روش تور داشت، پوشیده بود.

romangram.com | @romangram_com