#پرواز_را_به_خاطر_بسپار_پارت_31


یک دست مبل راحتی با ترکیبی از رنگهای سفید و طوسی کمرنگ با بالشتکهایی با طرح شاخه های قهوه ای و برگهای فیروزه ای یک محیط آرامش بخش و خودمونی درست کرده بود.

با تعارف خانم نیکوسرشت روی یکی از مبلها نشستم و غرق دکوراسیون ساده و شیک خونه شدم.

خانم نیکوسرشت با یک سینی که دو تا فنجون قهوه ترک داشت از آشپزخونه بیرون اومد.

سینی رو روی میز گذاشت و گفت:

- بفرمایید آقای شاهکار

یکی از فنجونها رو برداشتم.

خانم نیکوسرشت روی مبل روبروی من نشست.

دیدم انگشتای پاشو داره تو صندلش فشار میده.

نمیدونستم علت اینهمه اضطرابی که کنار من داشت از چی بود.

آیلین در حال تماشای کارتون بود.

در تمام این مدت آشنایی هیچوقت از من در مورد فیلمهام و زندگیم نپرسیده بودن.

این مادر و دختر رسما با دنیای امین شاهکار و فیلماش بیگانه بودن.

یک نظر اجمالی رو خانم نیکو سرشت انداختم. . یک خانم حدود 25 ساله، شاید هم بیشتر. به نظر صورتش رنج کشیده بود.

romangram.com | @romangram_com