#پرواز_را_به_خاطر_بسپار_پارت_30
آیلین نگاهی به من انداخت و گفت:
- بیاید دیگه. مامانم قهوه درست کرده. خودش چند دقیقه قبل گفت قهوه تنهایی خوردن نداره. به من هم که نمیده بخورم! پس شما بیاید تا تنها نباشه...
روشو به مامانش کرد و گفت:
- مگه نه مامان!
بدون نشون دادن میل و یا اشتیاقی برای دعوت کردن من، گفت:
- قهوه ترک درست کردم. فکر کنم هنرپیشه ها علاقه خاصی به قهوه داشته باشن.
درست حدس زده بود بیشتر وقتها که با برو بچ دور هم جمع میشدیم، قهوه میخوردیم . خصوصا قهوه ترک که من عاشقش بودم.
از نوع دعوت کردنش دو دل شدم که به آپارتماش برم یا نه؟ ولی با به مشام رسیدن بوی وسوسه انگیز قهوه تعارفو کنار گذاشتم و وارد خونه شدم.
پشت سر خانم نیکو سرشت وارد آپارتمانش شدم. آیلین با لی لی به خونه اومد و گفت:
- آخ جون! امشب مهمون داریم
و بعد به سمت تلویزیون رفت.
چشمم به یک فضای جمع وجور زیبا افتاد که تزئیناتش بیشتر هنر دست بود تا ماشین.
تابلوهای نقاشی روی دیوار، فضای خونه رو خیلی دل انگیز کرده بود.
romangram.com | @romangram_com