#پرواز_را_به_خاطر_بسپار_پارت_32
با خودم گفتم:
- بزرگ کردن یک بچه تو این تهران به این بزرگی، بدون پدر ، کار راحتی نیست. بیخود نیست که نمیشه سنش درستشو حدس زد.
قدی معمولی و اندامی کشیده. صورتش زیبایی متفاوتی از خانمهای درو برم داشت. نه اینکه زیباییش رویایی باشه! نه... متفاوت بود. شاید به خاطر نفوذ چشمهای عسلیش بود و یا شاید هم به خاطر رفتار نجیب و متینش.
نگاهش بدون کنکاش و دریدگی بود.
طرز سر کردن شالش نشون میداد که خیلی با حجاب نیست.
از همسر یه شهید این مدل حجاب بعید بود. فکر میکردم محجبه تر از اینها باشه. لا اقل موهاش دیده نشه و یا چادری باشه.
آیلین سرگرم دیدن تلویزیون بود. ناگهان به سمت من چرخید:
- آقای شاهکار به نظر شما آخر کارتون بل چی میشه؟
- بل؟
- آره دیگه. بل و سباستین . همونکه دنبال مامانش میگرده
رو به خانم نیکو سرشت کردم و گفتم:
- مگه هنوز کارتون بل و سباستینو نشون میدن؟ تا جایی که من یادمه مربوط به دوران بچگی ما بود.
- تمام کارتونهای اون زمانو دوباره پخش میکنن.
romangram.com | @romangram_com