#پرواز_را_به_خاطر_بسپار_پارت_23


- بفرمایید؟

- سلام خانم... من امین شاهکار هستم.

آیلین وسط حرفم پرید:

- آره مامان اسمش همینه. من به شما اشتباهی گفتم.

خیلی جدی گفت:

- بفرمایید آقای شاهکار. امرتون؟

در آن زمان من بودم که از برخوردش متعجب شدم.

- راستش من مدتیه که همسایه شما شدم. دیشب مهمون داشتم .............

دومرتبه آیلین حرفمو قطع کرد و گفت:

- صبح هم شیطونها موهاشو به برق وصل کرده بودن.

آن خانم اخمی به آیلین کرد و گفت:

- برو تو و بیرون هم نیا!

آیلین شرمنده از حرفی که زده و ناراحت از تذکر مامانش سر انگشت اشاره ش رو تو دهنش کرد و در حالیکه سرشو پایین مینداخت، گفت:

romangram.com | @romangram_com