#پرواز_را_به_خاطر_بسپار_پارت_22
پرسیدم:
- یعنی تو فیلمهای کودکان؟
- آره.
- تا حالا بازی نکردم.
- چرا؟
- چون بهم پیشنهاد ندادن.
- حالا من بهتون پیشنهاد میدم.
اونقدر شیرین و با مزه حرف میزد که دوست داشتم لپشو گاز بگیرم.
خانمی با بلوز و شلوارجین و یک شال رنگی دم در ظاهر شد.
به چشمهای عسلیش نگاه کردم. با دیدن من نگاهش پر از تعجب و بهت شد. احساس کردم یه جورایی مضطرب و دستپاچه شد.
واسم تعجب دیگران از دیدنم طبیعی بود. هرکی که منو تو خیابون میدید، با دیدن من متعجب میشد چه برسه به اینکه بفهمه همسایه اونها هستم...
ولی علت اضطراب و دستپاچگیشو نفهمیدم شاید از اینکه منو جلوی واحدشون دید هول کرد.
با صدایی لرزونی گفت:
romangram.com | @romangram_com