#پرواز_را_به_خاطر_بسپار_پارت_19


چقدر از شنید ن این حرف از پزشکم و خودم خجالت کشیدم و احساس حقارت کردم.

در شأن هنرپیشه ی معروفی مثل من نبود که به این افتضاحی رسوا بشه.

مدتی تحت درمان بودم تا بهبود یافتم.

بعد از اینکه دچار اون بیماری خجالت آور شدم، روابطمو با خانمها محدود کردم و بیشتر روابطم در حیطه کاری شد. داشتن جی اف هم جز خطهای قرمزم شد. رفت و آمدهای گاه و بیگاه جی اف ها رو به منزلم حذف کردم.

دلیل اصلی تعویض آپارتمانم هم همین بود.

طالب این شدم که یک زندگی محرمانه داشته باشم. مثل همه ی مردم.

دوست داشتم در زندگی رازهایی داشته باشم که خودم و خدای خودم از اون مطلع باشیم.

رازی که واسه مردم سر به مهر باشه و واسه خودم و خدام چون روز، روشن.

این تغییر روعلاوه بر بیماری٬ مرهون فیلمی هستم که دراون نقش یک جانباز شیمیایی رو ایفا میکردم.

چنان در قالب نقش فرو رفتم که انگار خودم هستم و زندگی خودمو به تصویر میکشم.

روحش شاد! که با یک فیلم داستانی 45 دقیقه ای که اونهم فقط یکبار تو تلویزیون پخش شد٬ انقلابی تو من بوجود آورد که هنوز که هنوزه تلاطم اونو درونم حس میکنم.

این شد که چهل چلیم مصادف شد با جهشهای روحی و معنوی که خودم از اون مطلع هستم.

دوست داشتم فردی عادی باشم. مثل فروشنده سر کوچه.

romangram.com | @romangram_com