#پرواز_را_به_خاطر_بسپار_پارت_169
سرایدار گفته بود که یکی از هنرپیشه های معروف سینما به واحد روبرویی ما اسباب کشی کرده .
اسم همه رو از ذهنم گذروندم الا اون ...
وقتی هم که آیلین گفت آقای شاهد همسایون شده، ذهنم کاملا از امین شاهکار پاک شد.
تا روزیکه امین شاهکارو دم در آپارتمانم دیدم.
از دیدنش شوکه شدم. باورم نمیشد که امین شاهکار همسایمون باشه. یک آن تصمیم گرفتم به خونه برگردم و در رو از روش ببندم ولی کارمو غیر منطقی دیدم.
چقدر پیر شده بود. چقدر چهره اش گرفته و درهم بود. از 8 سال پیش لاغرتر به نظر میومد ولی هنوز هم اون سوپر استار محبوب همه مردم بود .
معلوم بود که منو نشناخته... چیز عجیبی نبود! منهم یکی بودم مثل خیلیهای دیگه که واسه یک لحظه لذت بردنش به زندگیش اومدم و رفتم.
اگه این حضور واسه ی بعضیها شهرت بود، واسه من مایه آبروریزی!
سردترین نگاهمو در دیدار اولمون بهش هدیه کردم. نگاهی که پر بود از سردی و نفرت...
نمیدونم فهمید یا نه؟
ولی من از این حیوون انسان نما متنفر بودم.
اون از من خواست که براش یک خدماتی پیدا کنم.
در اون لحظه سکوت کردم و کمکش کردم نه برای اینکه عاشق سینه چاکش بودم. نه...! خواستم عجولانه تصمیم نگیرم و سر فرصت در موردش فکر کنم.
romangram.com | @romangram_com