#پرواز_را_به_خاطر_بسپار_پارت_155
مي گذرد لحظه ها به چشمش بيدار
پيكر او ليك سايه روشن روياست
رسته ز بالا و پست بال و پر او
زندگي دور مانده : موج سرابي
سايه اش افسرده بر درازي ديوار
پرده ديوار و سايه : پرده خوابي
خيره نگاهش به طرح هاي خيالي
آنچه در آن چشمهاست نقش هوس نيست
دارد خاموشي اش چو با من پيوند
چشم نهانش به راه صحبت كس نيست
ره به درون مي برد حكايت اين مرغ
آنچه نيايد به دل ‚ خيال فريب است
دارد با شهرهاي گمشده پيوند
romangram.com | @romangram_com