#پرواز_را_به_خاطر_بسپار_پارت_154


هفت آسمون هم به حالم خون گریه میکرد





دير زماني است روي شاخه اين بيد

مرغي بنشسته كو به رنگ معماست

نيست هم آهنگ او صدايي ‚ رنگي

چون من دراين ديار ‚ تنها ‚ تنهاست

گرچه درونش هميشه پر ز هياهوست

مانده بر اين پرده ليك صورت خاموش

روزي اگر بشكند سكوت پر از حرف

بام و دراين سراي ميرود از هوش

راه فروبسته گرچه مرغ به آوا

قالب خاموش او صدايي گوياست

romangram.com | @romangram_com