#پرواز_را_به_خاطر_بسپار_پارت_151


- واقعا این انصافه که اون مرتیکه ی بی ناموس راست راست راه بره و من تاوون گناهی رو که خودم هیچ نقشی در وقوعش نداشتم رو بدم. پس انصاف خدا کجا رفته؟

- کفر نگو مریمی. تو که با خدا تر از این حرفها بودی. خدا قهرش میاد ها!

- مثلا اگه قهرش بیاد چه میشه. الان یعنی آشته! یه بچه بی پدر تو شکمم گذاشته شده اونوقت تو میگی خدا قهرش میاد؟!

- شاید حکمتی تو کاره. تو که نمیدونی حکمتش چیه. خودتو آزار نده...

- به اون بلایی که سرم نازل شد هنوز عادت نکرده بودم که به این حالت عقب افتادن قاعدگی وتهوع ها و آزمایش مثبت حاملگی گرفتار شدم.

- خدا کنه دیر نشده باشه و بچه خیلی بزرگ نباشه و بشه سقطش کرد. چند ماهه که عقب انداختی و تهوع داری؟

- تا دو هفته دیگه میشه 3 ماه.

- تو سه ماهه که عقب انداختی و تهوع داری اونوقت الان میای آزمایش؟

- فکر میکردم از استرس و اضطرابی باشه که به دنبال اون بلا سرم اومده . اصلا فکرشم نمیکردم که علتش حاملگی باشه.

سرم که تموم شد فرزانه هزینه سرم تراپی رو پرداخت کرد و زیر بغلمو گرفت و با یک آژانس به منزل خودشون برد.

حجله عروسی مثل توتیا برام نایاب و گهواره آرزوهام واژگون شد!

خنده با لبم قهر کرد و چشمهام آرامگاه دائمی حسرت شدن و سرم در گریبانم گم شد.

گلیم رنگی آرزوهام بر دار موند.

romangram.com | @romangram_com