#پرواز_را_به_خاطر_بسپار_پارت_134
روزها میگذشت و من مشغول کار کردن و پس انداز برای خرج دانشکده م بودم.
فرزانه هم در این مدت با پسر همسایه شون، سهراب، که لیسانس حسابداری بود و در تهران کار میکرد ازدواج کرد و چون تمایلی به ادامه تحصیل نداشت قید درسو زد و برای زندگی به تهران رفت.
یکروز که به منزل خانم کوشیار رفته بودم، به من گفت که آخر همون هفته تعدادی از هنرپیشه های سینما رو که از دوستان شوهرشن، دعوت کردن.
در شب مهمونی از شیر مرغ تا جون آدمیزاد واسه پذیرایی آماده شده بود.
انواع غذاها٬ میوه ها٬ شیرینی ها٬ و نوشیدنیهای مجاز و غیر مجاز.
آقای کوشیار از ثروتمندان بنام کرمان بود که باغهای پسته زیادی در کرمان و رفسنجان داشت.
به دلیل علاقه ی وافرش به فیلمهای سینمایی، با هنرپیشگان صدا و سیمای کرمان دوستی نزدیکی داشت و هربار هنر پیشه های سینما برای فیلمبرداری به کرمان می آمدند حتما یک وعده در منزل اون دعوت میشدن و اون سعی میکرد انواع تفریحاتو در اون شب فراهم کنه که به مهمونهای تهرانیش خوش بگذره.
مهمونی اونشب جدا از بقیه ی مجالس بود. چون در اون شب آقای امین شاهکار سوپر استار معروف سینما هم در اون جشن شرکت داشت.
فیلمهاشو دیده بودم. چند بار با فرزانه و فرزاد برای دیدن فیلمهاش به سینما رفته بودیم. به در و دیوار شهر پوسترهاش چسبونده شده بود. اونشب اونو برای اولین بار دیدم. همونطور خوش تیپ و جذاب.
تا آخر شب مشغول پذیرایی از مهمونها بودم.
آقای کوشیار به مناسبت حضور امین شاهکار در اون مهمونی تعداد زیادی از دوستان و جوانان فامیلو دعوت کرده بود.
کلا آقای کوشیار دوست داشت در هر زمینه ای مطرح باشه و فخر بفروشه.
اون مجلس هم از مهمونیهایی بود که باعث میشد جناب کوشیار سری در سرها درآره و این بر آبرو و اعتبارش در شهر می افزود.
romangram.com | @romangram_com