#پرواز_را_به_خاطر_بسپار_پارت_131




نداشت طاقت ماندن در آبگیر زمین

که موج بود و سراسیمه زد به دریا رفت





و من عروس سیاه پوش شدم و یک شناسنامه جعلی که اسم صالح کرمانی اصل به عنوان همسر در اون حک شده بود.

آش نخورده و دهن سوخته شده بودم.

بیوه ای شدم که تنها ارتباطش با شوهرش در حد بوسه و به آغوش کشیدنهای ساده بود. مهر بیوه شدن به پیشونیم خورد و همه از من به عنوان عروس شوم یاد کردن.

راضیه خانم افسردگی گرفت و شبها از فراغ فرزندش ناله و زاری میکرد. عمو صادق یک شبه پیر شد و خونه کوچک و شاد اونها تبدیل به ماتمکده شد.





نشست بر سر گلها غبار دلتنگی

شکست بغض هزاران، که او دریغا رفت

romangram.com | @romangram_com