#پرواز_را_به_خاطر_بسپار_پارت_117


-از کجا میدونستید که منم یه دختر اندازه آیلین دارم؟

بیحال گفتم:

-حس زدم و بعد به آشپزخونه رفتم تا قهوه جوشو روشن کنم.

شاید یک لیوان قهوه حالمو جا می آورد!

هرطور شده باید این مادرو دخترو گیر می آوردم. احساس میکردم خیلی چیزها در هم پیچیده شده بود.

رومو سمت نسا خانم کردم و گفتم:

-شما از مریم خانم شماره موبایلی، چیزی ندارید؟

- یک شماره دارم ولی از دیروز هرچی زنگ میزنم، یک آقایی برمیداره. از آخر هم گفت که موبایل واگذارشده.

- پس مریم خانم از کجا به شما زنگ زد؟

- - اون چند روز پیش با همین شماره بهم زنگ زد.

- شماره رو ازش گرفتم

موبایلمو از جیبم درآوردم و شماره رو گرفتم

صدای مردی در گوشی پیچید

romangram.com | @romangram_com