#پرواز_را_به_خاطر_بسپار_پارت_118


- الو.

- موبایل خانم نیکوسرشت

- نخیر آقا. چند روزه که دوست و رفیقهای این خانم مارو دیوونه کردن. این شماره واگذار شده!

- ببخشید آقا. من از آشناهاشون هستم. شما شماره ای ازش ندارید؟

- نه آقا ما چیکار به شماره اون خانم داریم؟!

- ممنون

- خواهش میکنم

فکری به ذهنم رسید.

به نسا خانم گفتم:

-شما همین جا باشید تا برگردم.

از خستگی حوصله ی رانندگی نداشتم. یک ماشین در بست گرفتم و به مدرسه آیلین رفتم. هنوز نیم ساعت تا تعطیلی بچه ها ی مدرسه مونده بود.

امکان داشت که آیلین هنوز به اون مدرسه بره!

مدیر مدرسه با دیدن من در سالن مدرسه به استقبالم اومد

romangram.com | @romangram_com