#پرواز_را_به_خاطر_بسپار_پارت_111


آیلین پابرهنه وسط حرفم پرید:

- آره آقای شاهکار خیلی خوشمزه ست. مامانم هم ماکارانی دوست داره. میگه اولین بار که بابامو دیده، داشته تو مهمونی ماکارانی میخورده.

مریم اخمهاشو در هم کشید:

-آیلین! شامتو بخور. آدم نباید سر سفره خیلی حرف بزنه.

یکی از بهترین شبهای عمرمو بعد از جدا شدن از یاسمن حس میکردم.

بعد از شام، به مریم در جمع آوری میز شام کمک کردم و ظرفها رو تو ماشین ظرفشویی گذاشتم.

مطابق قولی که مریم به ما داده بود، واسه من و آیلین چایی نبات درست کرد.

کمی هم عرق نعنا در اون ریخت.

چقدر بهم چسبید.

درسته میگن زن بلاست، ولی خدا هیچ خونه ای رو بی بلا نذاره!

اونروز بعد از سالها غذای گرم کدبانو پز خوردم.

احساس کردم رنگ خونه م عوض شد و گرمایی در آپارتمانم به جریان افتاد.

مریم و آیلین خیلی زود به آپارتمانشون برگشتن و منو با تنهایی هام تنهاتر کردند.

romangram.com | @romangram_com