#پرواز_را_به_خاطر_بسپار_پارت_106
در یک دستش یک بسته ماکارانی پیچ و در دست دیگه ش یک شیشه دلستر خانواده
میوه های استوایی بود.
مستقیما به آشپزخونه رفت. قبل از ورود سرش رو بر گردوند:
- اجازه هست؟
چشمهامو به علامت بله بستم و لبخندی بر لبم نشاندم
محو تماشای این زن با حس مادرانه ش شدم.
پشت به من مشغول تهیه ی غذا شد.
به کنارش رفتم.
بوی عطر لاوینیا در بینیم پیچید.
شالش کنار رفته و طره ای از موهای زیتونیش روی پیشونیش ریخته بود.
چقدر این زن تفاوت داشت با زنهایی که به خونه م رفت و آمد میکردن.
گفتم:
-ببخشید!
romangram.com | @romangram_com