#پرواز_را_به_خاطر_بسپار_پارت_100


اشک پهنای صورتشو پر کرده بود:

- آقای شاهکار! آیلینو ندیدی؟ خونه نبود. تو لابی هم نبود. بیرون هم نبود.

چشمهای زیبایش از گریه قرمز شده بودن. دو چشم کویری در دریایی از خون.

از جلوی در کنار رفتم. در حالیکه سعی میکردم به چشمهاش نگاه نکنم با آرامش گفتم:

- نگران نباشید آیلین اینجاست. پشت در مونده بود. منم به آپارتمان خودم آوردمش.

مریم بدون توجه به من وارد خونه شد و در حالیکه داد میزد:

-آیلین! آیلین!

در رو بستم و پشت سرش وارد خونه شدم.

آیلین مضطرب به سمت مادرش دوید:

- مامان...

مریم روی دو پا نشست و آیلینو در آغوش کشید و با بغض گفت:

-مادر فدات بشه. نمیگی میام خونه میبینم نیستی دق میکنم؟

به آشپزخونه رفتم و یک لیوان آب از آب سرد کن یخچال جا کردم.

romangram.com | @romangram_com