#پرواز_را_به_خاطر_بسپار_پارت_10


با چند پیشنهاد ایفای نقش در سینما، منزلم به یکی از بلندترین برجهای شمال تهران تبدیل شد و ماشین زیر پام هم آخرین مدل تویوتا.

سال آخر دانشکده با کسی که دوستش داشتم و دوستم داشت٬ ازدواج کردم. 5 سال از بهترین سالهای عمرمو در کنار اون بودم.

عادت داشتم که دیگران، بزرگ جلوه م بدن، به من احترام بذارن، از من تعریف و تمجید کنن، مرد رویاهای دیگران بشم و همه از داشتنم به خود شون ببالن و یاسمن همسرم٬ کسی بود که منو خوب میشناخت و خواسته های منو ارضا میکرد. در کنارش پر بودم از شعف و شادی... عشق رو به پام میریخت و منو وابسته خودش میکرد.

با مشهور شدن من در دنیای سینما٬ همه چیز عوض شد و رنگ دیگه ای به خودش گرفت. رفتارهای یاسمن تغییر کرد و حساسیتهاش نسبت به همکاران خانمم بیشتر شد تا جاییکه موقع فیلمبرداری اونو با خودم به سر صحنه میبردم تا شک و شبهه ش کمتر بشه...

بعد از مدتی، اینکار هم حساسیتهاشو کم نکرد و اصرار داشت که از کار هنرپیشگی کناره گیری کنم.

تمام اون عشق و محبتها دود شد و به هوا رفت...

حقشو گرفت و از من جدا شد و مجددا ازدواج کرد و از تهران به یزد کوچ کرد و من دیگه ندیدمش.

من موندم و شهرت افزایش یابنده ی هر روزه و تنهایی ای که هر روز بیشتر میشد.

در خودم موندم و لولیدم. از بد جایی ضربه خورده بودم. غرورم شکست و من حیرون موندم و شدم یک آدم برباد رفته...

افسرده شدم و مدتی از کار کناره گرفتم. به مدت یکسال٬ تحت مشاوره های روانشناسی قرار گرفتم تا دوباره شدم امین شاهکار. همون فردین دورانش... ولی زفتارم پر شد از عاداتهایی که دیگران میگن ناجوانمردی و ما می گیم کلاس زندگی.

همه خونه ای هام شدن خانمهای رنگارنگی که یا تحت عنوان زن صیغه ای یا دوست دختر مدتی منو سرگرم میکردن و با دادن پول اونها رو از سرم باز میکردم.

فردین زمونه خودم شدم. ولی جوانمردیهای اون فردین تو فیلمهاش کجا و نامردیهای من کجا!

خط قرمزم مواد مخدر بود ولی تمام تفریحات دنیا رو انجام میدادم. از کشیدن سیگار گرفته تا مسافرتهای اروپایی که در اونجا از انجام هیچ نوع خوشگذرونی ای کوتاهی نمیکردم.

romangram.com | @romangram_com