#پروانه_ی_من_پارت_98

صدای توقف وحشتناک ماشینش را حتی از توی سرویس بهداشتی هم می شنوم.هنوز هم گوشی به گوشم چسبیده و او حرف میزند و من مثل منگ ها گوش می دهم و چانه ام از ترس می لرزد.

-صبر کن الان از در میام بالا...نترس..من کنارتم..

و من هنوز هم با اینکه او است،با اینکه در چند قدمی ام است می ترسم.از سایه ای که دیده ام..از کسی که حتما قصدی دارد که اینطور به من نزدیک می شود.و آن هم نه یک بار..بلکه دو بار.

صدایش باز هم به گوشم می رسد..

-الو..پروانه..کجایی تو؟!در قفله..

سعی می کنم لب هایم را از هم باز کنم و به زور زمزمه می کنم.

-تو ..دستشویی...

صدایش انگار کمی خنده با خود دارد..

-اونجا خودت و حبس کردی دختر..اروم بیا بیرون..من پشت در اتاق منتظرم..نگران چیزی نباش..بیا درو اروم باز کن..

حرفی نمیزنم.جرات خارج شدن از در را ندارم..و او از سکوتم می فهمد..

-دِ بیا دختر..من هستم..کوچکترین صدایی بشنوم در و میشکنم و میام تو..قول میدم...بیا..

کمی خیالم راحت می شود..او بود و من تنها نبودم.قفل در را به آرامی می پیچانم و با تردید دستگیره را به سمت پایین حرکت میدهم.

در که باز می شود تپش قلبم بیشتر می شود.با تردید قدم اول را برمیدارم و وقتی به جلوی در اتاق می رسم و در را باز می کنم سعی می کنم که از ترس از حال نروم..ولی زیر پایم بی اراده خالی میشود...

و دقایق آخر دست های مسیح است که از افتادنم جلوگیری می کند..

-پروانه جان..ببین من اینجام..

romangram.com | @romangram_com