#پروانه_ی_من_پارت_9
* * *
به سرعت به سمت اتاقم میدوم. در را با شتاب باز می کنم.صدای ملودی گوشیم بی وقفه ،در سکوت اتاق پیچیده بود.
با برداشتن موبایلم و دیدن شماره ی نااشنا،حس ششم بهم گوش زد می کند که کسی نمی تواند باشد جز”مسیح صدر”.
دم عمیقم را با بازدمی کوتاه خارج می کنم و صفحه را با سرانگشتانم لمس می کنم.
-الـو؟
صدایش مثل دیشب است.پر از سرزندگی و جوانی.و شاید چیزی به اسم “زندگی”.
-سلام خانوم رستگار.بنده ،صدر هستم.
می دانستم که”تو” هستی.این را در دلم، می گویم.
- سلام جناب صدر.حال ِ شما؟خوب هستید؟!
نمی دانم چرا ولی لبخندش را از پشت خط های ارتباطی هم می توانم حدس بزنم.
-ارادتمند شما هستم خانوم.قرض از مزاحمت...
وسط حرفش می پرم و به آرامی می گویم:
-خواهش می کنم..مراحمید آقا.
romangram.com | @romangram_com