رمان پروانه ی من

#پروانه_ی_من_پارت_75


-همینطوره...من فکر می کردم فقط خودم این حس رو داشتم..پس شما هم از اینکه مهمون خانوم بودید راضی این؟!

یاسی به جای حامد وارد بحث می شود و جواب می دهد.

-مهندس..ماشالله حامد خان هرجا میرن بهشون خوش می گذره..بنده خدا پروانه جان از دیروز کلی اذیت شده...

سکوتم رو می شکنم و می گم:این حرفا چیه..من خیلی هم خوشحال میشم کسی بیاد خونه ام و مهمون داشته باشم.

با اومدن پیشخدمت همگی سفارش هامون رو میدیم و بعد بحث کشیده میشه به طراحی و دیدن طرح هایی که نیمی از اونها توی تبلت بود و نیمی دیگه توی برگه!

با آنکه دو هفته ای به عید مانده بود اما کم کم بوی بهار می آمد و جنب و جوشی که هر سال توی خونه و بین مردم دیده میشد باز هم از راه می رسید.

ساک کوچکی که برای این مسافرت 3 روزه با خودم به تهران برده بودم را بلند می کنم و وارد حیاط ویلایی و کوچک خانه ام می شوم.خانه ای که قرار بود یکسالی در آنجا ساکن باشم.قسمتم اینطور بود که 2 سال ، آن هم پیاپی در کیش وقتم را ..زندگی ام را.. به تنهایی بگذرانم.

ولی انگار زیاد به این خانه وابسته شده بودم. در این 2 ،3 روز حتی دلم برای زری هم تنگ شده بود.ساک را روی پله می گذارم و بعد از اینکه نگاهم را بین درخت های تازه شکوفه زده به گردش در می آورم زری خانوم را صدا میزنم.بهش گفته بودم که حوالی همین ساعت، به خانه بر می گردم.

طولی نمی کشد که زری خانوم جلوی دیدگانم قرار می گیرد و مادرانه در آغوشم می کشد و ابراز دلتنگی می کند.صورتش را می بوسم و حین تشکر ازش، وارد خانه می شوم.

روی یکی از کاناپه های راحتی می نشینم و نوشیدنی خنکی که زری خانوم برایم آورده را می خورم.شالم را از روی سرم بر میدارم و به زری خانوم که روی مبل روبروی ام نشسته نگاه می کنم.

-زری خانوم می بینی چقدر بوی عید میاد؟!مثل بچه ها ذوق زده شدم امسال..

-آره مادر..الهی که امسال عید خوبی باشه برات...یه سال پر برکت..پر از روزای خوب...خوش گذشت حالا دخترم؟

با لبخند می گم:آمین..برای شما هم همینطور..اره زری خانوم..عمه خیلی تعریف می کرد..یه جوری که منم هوایی شدم یه سفر برم سوریه..کلی هم سوغاتی داد برامون.ایشا که قسمت دوتاییمون بشه همین زودی ها بریم..

زیر لب آمین می گه و با ذوق می گه:برای من که سال خوبیه امسال..دارم مادربزرگ میشم..چی از این بهتر دخترم..ایاش...بعد از نوه ام یه سفر زیارتی هم میرم و دیگه هیچی از خدا نمی خوام.


romangram.com | @romangram_com