#پروانه_ی_من_پارت_64

پوزخندی صدادار می زنم.من بقیه بودم و او داشت خوش می گذراند؟من که می دانستم ..من که جنس او را خوب می شناختم..هم جنس خودم بود.زن بود..ضعیف و ظریف بود..او هم از درون داشت خودخوری می کرد..ناراحت بود و من این را به وضوح می فهمیدم.

صدر به جمعمان می پیوندد.

-عذر می خوام..این تلفن های کاری دست بردار نیستند که..موافقید شام بخوریم؟می خوام بعدش برم قسمت سنتی هتل و یه موسیقی سنتی و قشنگ گوش کنیم چطوره؟!

و با این حرف به من نگاه می کند تا حرفش را تایید یا تکذیب کنم.

هر چند که با موسیقی سنتی رابطه ای نداشتم ولی به ناچار لبخندی میزنم و می گم:عالیه...من موسیقی سنتی دوست دارم.

صدای خنده ی امین باعث می شود نگاه از صدر بگیرم و متعجب به او نگاه کنم.صدر هم رد نگاهم را دنبال می کند و با تعجب می گه:چی شد ؟

امین در حالیکه لبخند به لب دارد به جای جواب دادن به صدر روبه من می کند و با کنایه حرف می زند.

-جالبه..فکر می کردم اولین کسی که مخالفت کنه شمایین پروانه خانوم..ولی..

پوزخندی می زنم ودر ارامش در حالیکه به صندلی تکیه می زنم ،در ادامه حرفش که قطع کرده ام می گویم: ولی..منم فکر کنم شما هنوز تو 4 سال پیش و علایق من گیر کردین که الان تعجب می کنین.ادم ها و نظراتشون تغییر می کنه.درست مثل خود شما...مگه نظرتون در مورد خیلی چیزا تغییر نکرد؟!یا در موردخیلی از آدم ها؟!

با ضربه ای که با این حرفم بهش می زنم سکوت میکند و تا اخر شب تا جایی که می تواند با من همکلام نمی شود و ساره هم اخم هایش را در هم می کشد.من برای امین شمشیرم را از رو بسته بودم.از رو!

بعد از خوردن شام ساره به بهانه ی سردرد از ما خداحافظی می کند و من آن موقع است که نفسی راحت می کشم.خوشحال می شوم که بیشتر ماندن را ترجیح ندادند و زود جمع 4 نفره را به دو نفره تبدیل کردند.

کمی خوسحالم..امشب..اگر چه کم حرف زده بودم..اگر چه کم ..ولی حرفی زده بودم که تا مدت ها از ذهن امین پاک نمی شد و من همین را می خواستم.

دقایقی را با صدر به تماشای موسیقی سنتی که پخش می شد می نشینم و به خواست صدر،در ماشین کنارش می نشینم و او مرا به خانه ام می رساند.ماشین که توقف می کند به سمتش می چرخم .هر چند که به میهمانی امشب راضی نبودم ولی باید تشکر می کردم.

-بابت امشب ازتون ممنونم..شب خوبی بود.

یک دستش را پشت صندلی من می گذارد و در حالیکه کمی به طرفم خم می شود با چشم هایی که انگار رنگشان روشن تر از قبل شده است نگاهم می کند.

romangram.com | @romangram_com