#پروانه_ی_من_پارت_55


-مگه میشه یادم بره؟داشتم طرح هایی که زده بودم رو جدا می کردم.شرمنده یکم وقت گیر شد.

روی مبل می نشینم و طرح ها رو روی میز شیشه ای جلوم میزارم.صدر هم با قدم هایی شمرده به سمتم میاد و کنارم مینشینه.تبلت رو روشن می کنم و عکس های هر قسمت از هتل رو میارم تا با دیدن عکس ها... فضاسازی و طراحی ها بیشتر به چشمش بیان.

هر قسمت رو که نشونش میدم براش توضیح میدم و کنارش صدر هم بعضی جاها نظر میده و اگر نظرش به جا باشه یادداشت می کنم و اگر نباشه دلیل نبودش رو بهش توضیح میدم.

با اومدن زری دست از نگاه کردن به تبلت می کشم .

-پروانه خانوم..شام امادست.میز رو بچینم؟!

به صدر نگاه می کنم و می گم:موافقید شام بخوریم؟!

لبخندی پر رنگ لباش رو زینت میده.

-البته..کارمون هم که تموم شد.الان اینقدر خوشحالم که می تونم یه گوسفند کباب شده رو هم به تنهایی بخورم.

با لبخند می گم:نوش جونتون.

و رو به زری می کنم و می گم:پس، لطفا میز و بچین...ما هم چند دقیقه دیگه میایم!

زری که دور میشه صدر تکیه میده به کاناپه و در حالیکه خیره نگاهم می کنه شروع به صحبت می کنه

-اینجور که پیش بره فکر کنم تا مهر سال دیگه بیشترکارا تموم بشه!

از زیر نگاه خیره و پرتحسینش فرار می کنم و خودم رو مشغول جمع کردن برگه های نمونه ی طراحیم می کنم و می گم:نه..اغراق نکنید مهندس.اونقدرها هم آسون نیست.

صداش با پر از حس خوب به گوشم میرسه.


romangram.com | @romangram_com