#پروانه_ی_من_پارت_50
- وقتی دیدم اینقدر پر کارن ازشون خواستم اخر این ماه هر کدوم یکی از طرح هایی که کامل کردن رو برام ایمیل کنن.انگار یکیم به تکاپو افتادن..مخصوصا خود حامد که همیشه تنبلی میکنه و لحظه ی اخری کاراش و انجام میده.والا..براشون یه تقسیم بندی همون اول کار در نظر گرفتم که توی 10 ماه کار طراحی تموم بشه و توی دو ماه الباقی،هتل رو اماده ی تحویل دادن بکنیم.البته اگر مشکلی پیش نیاد.
متوجه میشم که به نیم رخم نگاه می کنه ولی من همچنان به دریایی که کم کم توی تاریکی فرو میره چشم می دوزم.
-خیلی عالیه.برنامه ریزیه جالبی می تونه باشه .البته این شیوهشیوه ی مچ گیریه تنبل ها هم حساب مشه دیگه؟منم امیدوارم که مشکلی توی کار پیش نیاد.
و انگار که قصد شوخی داره کمی مکث می کنه و با خنده ای که توی صداش تاثیر گذاشته می گه:
پس یه بار هم آخر ماه باید مزاحمتون بشم.نگید این صدر چقدر فضوله ها...نه والا!من واقعا به طراحی و دکوراسیون داخلی علاقه مندم.ولی خب به خاطر یه سری دلایل رفتم سمت معماری و قسمتم شد که با کارگر و...سرو کله بزنم دیگه.
لبخندی میزنم و به چهره اش نگاهی کوتاه می اندازم.
-خواهش می کنم..یادتون که نرفته..من خودم ازتون خواستم که شما هم با دیدن طرح ها بهمون نظریه بدید.این باعث افتخار بچه های گروه هم هست.اینجوری احساس راحتی بیشتری هم می کنیم.
صدر به سمت یکی از دکه هایی که نزدیکمون بود حرکت می کنه و من هم مطابق قدم هاش،قدم برمی دارم.
-خیلی دلم می خواد لحظه ی افتتاحیه هتل رو ببینم.خیلی برای این هتل زحمت کشیدم.واقعا روز و شبای سختی رو گذروندم.شده بود توی 72 ساعت من حتی 3 ساعت هم نخوابیده بودم.واقعا از جون و دل برای این پروژه کار کردم.عمو خیلی حمایت کرد.خیلی کمکم کرد..ولی خب ...من بیشتر اوقات یه تنه به جنگ همه ی کارها می رفتم و عمو هم دورادور خبر می گرفت.
حرفش را قطع می کند و درحالیکه کمی ازم فاصله می گیرد ادامه می دهد.
-نوشیدنی چی می خورید؟هوا این روزا یکم سرد شده!
-من که این سرما رو دوست دارم.هر چند به پای سرمای تهران نمیرسه.ولی فکر کنم نسکافه مزه بده.
با گفتن “عالیه” به سمت پسر جوانی که مشغول حرف زدن با موبایلش بود میرود تا نسکافه ها را بگیرد. به ساعت که نگاه می اندازم متوجه می شوم که بیش از 40 دقیقه است که زمان گذشته و من کنار صدر گاهی در سکوت و گاهی پر از حرف قدم زده ام.دقایقی نمی گذرد که صدر با دو لیوان بزرگ به سمتم می آید.
لیوان را که می گیرم تشکر می کنم و عطر خوش نسکافه ی داغ را بو می کشم.
صدر به صندلی های پایه کوتاه چوبی برای نشستن اشاره می کند.همراهی اش می کنم و روی یکی از صندلی ها زیر الاچیق کوچک چوبی می نشینم و اولین قلپ از نسکافه ی داغ را می خورم.
romangram.com | @romangram_com