#پروانه_ی_من_پارت_28
-من خیلی گرسنه ام درسته؟!
با لبخند سری تکان می دهم.و دعا می کنم که گونه هایم رنگ نگرفته باشند.
-نه نه..فقط داشتم نگاه می کردم که چه با اشتها غذا می خورید .همین.
زیتون پروده ای به دهانش می گذارد و می گوید:درست برعکس شما که بی اشتها بودید.غذا خوب نبود؟!
نگاهی به ظرف تقریبا پر از غذایم می اندازم.خوشمزه بود.ولی من..
-اتفاقا از طعم میگوش خوشم اومد.فکر کنم یه بار اون اوایل که اومده بودم کیش با،بابام اینجا اومده بودیم..
-سری تکان می دهد.و زمزمه می کند :پس طعم خوبی داره!
لبخند میزنم.حتما می خواست از میگوی من هم امتحان کند.پس ،خودم بهش پیشنهاد میدم.
-اگر بد طبع نیستید می خواید از میگوها امتحان کنید.من به این قسمت دست نزدم.خیلی خوب سوخاری شدن.و بشقابم رو نشونش می دم.حیفه امتحانشون نکنید.
خنده ی ارامی می کند.
-فکر کنم شمام فهمیدید که من خیلی شکمو هستم نه؟!
و در همین حین با چنگالش یک میگوی سخاری شده بر میدارد. قبل از اینکه میگو را به دهانش بگذارد به سسی که روی میز است اشاره میکنم.
-با این سس خوشمزه تر میشه.
نگاهی قدرشناسانه به من می اندازد و میگو را با سس امتحان می کند.و با گفتن “عالیه” باعث می شود لبخند رضایت به لبانم بیاید.
**
romangram.com | @romangram_com