#پروانه_ی_من_پارت_23
طبقه ی اول مخصوص اتاق های1تخته بود. اتاق 40 متری بود.و کاملا خالی.
همینطور که صدر توضیح می داد من ،هم گوش می کردم هم از قسمت های مختلف اتاق عکس می انداختم.سرویس بهداشتی. نمای پنجره ها...وضعیت کلی اتاق.
جالب اینجا بود که طراحی اتاق های چپ و راست سالن با هم فرق داشت و این کار دیزاین داخلی رو سخت تر می کرد و باید خیلی دقیق تر از چیزی که فکرش رو می کردم پیش می رفتیم.
عکس ها را یکی پس از دیگری با دقتی خاص می گیرم و شانه به شانه ی صدر و اطلاعاتش پیش می روم.
هتل 5 طبقه بود.از هر طبقه فقط یک اتاق سمت راست و یک اتاق سمت چپ را می دیدیم و من،عکس می گرفتم.
طبقه ی دوم اتاق های دو تخته!و طبقه ی سوم سه تخته و طبقه ی چهارم اتاق های 4 و 5 تخته کنار هم قرار داشتن و طبقه ی پنجم 5 اتاق مخصوص زندگی برای یک مدت طولانی تر.
معماریه داخلی و ساخت تک تک اتاق ها اونقدر زیبا و دلنشین بود که فوری برای هر کدام از اتاق ها طرحی توی ذهنم می اومد و خودم توی دلم ذوق می کردم.کار بازدید طبقات و اتاق ها بالاخره پایان گرفت. به همراه صدر وارد اسانسور شدیم. وقتی به ساعت نگاه کردم 2 ظهر را نشان می داد.از اینکه زمان چقدر زود گذشته بود کمی متعجب شدم.
صدر هم که نگاهی به ساعتش می انداخت ،گفت:بهتره بریم و کمی استراحت کنیم.این همه پشتکار .. همین اول راهی زیاد خوب نیست خانوم رستگار...نمی خوام خسته بشید.
و چشمکی زد و با لبخندی مهربان ادامه داد.
-من به پدرتون قول دادم.
لبخندی به نگرانیه دیروقتش، میزنم و می گم:
-نگرانی پدرو مادرها همیشگی بوده مهندس..ولی با شما موافقم.زمان خیلی زود گذشت توی این چند ساعت. بقیه قسمت های هتل بمونه برای بعد از ظهر و روزهای بعدی.اینجور که پیداست هنوز خیلی از قسمت ها مونده و من نتونستم عکس بگیرم.
با اشاره اش اول من از آسانسور بیرون میرم و بعد او.با همان ماشینی که امده بودیم به سمت رستوران حرکت می کند.
بعد از خوردن ناهاری دوستانه و دیدن عکس هایی که گرفته بودم من رو به هتل برمی گردونه. عذر خواهی می کنه که کاری فوری براش پیش اومده و ممکنه که بعد از ظهر کمی دیر به دنبالم بیاد.
romangram.com | @romangram_com