#پروانه_ی_من_پارت_22

با نگاهی که به عمق چشمام نفوذ می کنه ادامه میده..

-لازمه بگم که خیلی چیزا در موردتون می دونم.

با تعجب می ایستم .آب دهانم رو قورت میدم و می گم.

-مثلا؟!

لبخندی لبش رو کج می کنه.

-مثلا اینکه امین بیات یکی از رقیب هاتون بوده!

و قدم بعدی رو بر می داره و من به این باور می رسم که هیچ وقت ماه پشت ابر نمی مونه.



* * *



راهروی عریض رو با هم یک بار تا انتها میریم.صدر، درب اخرین اتاق را که سمت چپ سالن قرار دارد به آرامی باز می کند.

مینی تبلت را از کیفم بیرون می کشم.بهترین راه عکس گرفتن از فضای اتاق ها بود.

صدر با دیدن تبلت درون دستانم لبخندی میزند.

-فکر هوشمندانه ایه!

با گفتن “البته” وارد اتاق میشم.

romangram.com | @romangram_com