#پروانه_ی_من_پارت_121
لبخندی میزنم و می گم:نه...من تک فرزندم.پس اینطور..تا یک ساعت دیگه پس پیداشون نمیشه؟!
-نه خانوم جان...کمه کم تا دو ساعت دیگه میان..البته اگه باز به مشکلی برنخورن زودتر میرسن..ولی بعید به نظر میرسه که این پروازهای خارجی بی مشکل باشن..و خودش غش غش خندید و چشمانش از خنده مثل نخ باریک شدن و صورت تپلش بامزه تر شد.
لبخندی میزنم و میگم:پس من یکم تو آشپزیه امشبت دخالت کنم اشکالی نداره؟!
با تعجب نگام می کنه و می گه:خانوم هر چی می خواین بگین خب من براتون درست می کنم.
دستم را کوتاه روی دستش می گذارم و بر میدارم.
-نه..میخوام دسر درست کنم..فقط بهم بگو این موادی که می خوام رو دارین یا نه؟! توام به کارهای دیگه ات برس.چطوره؟
-چی بگم خانوم..آخه آقا ناراحت می شن بفهمن شما کار کردین..
چشمکی بهش می زنم و می گم:آقا با من...تو نگران نباش.
-خانوم حالا چی می خواین براتون بیارم..وسایل هرچی بخواین هست..فقط مواد اولیه دسرتون چیه؟
-چندتا تخم مرغ..آرد الک شده..شکلات تلخ و شیرین..شکر..و یه قالب کوچیک کره.دارید این ها رو؟!
محبوبه که داشت کمی فکر می کرد گفت:خانوم حتما باید شکلات شیرین هم داشته باشه؟!اخه فکر کنم شکلات شیرینمون تموم شده...حالا بازم می گردم ببینم هست یا نه!
کمی فکر می کنم و می گم:نه..حالا اگرم نیست اشکالی نداره..نهایتا یکم شکر بهش بیشتر اضافه می کنم.هرچند این یه دسر شکلاتیه..اگه بود خوش طعم تر میشد.
محبوبه با خنده می گه:مطمئنا خانوم و آقا از این دسر خوششون میاد..مخصوصا اقا..شکلات تلخ خیلی دوست دارن..
خودم می دانستم..این را از خوردن زیاد کلوچه های مغزدار و تلخ مزه ی امروز فهمیده بودم..
romangram.com | @romangram_com