#پروانه_ی_من_پارت_117


و روبرویش می ایستم.اخمی نمکین روی صورتش نقش می بندد و من حس می کنم که این اخم مرد روبرویم را حتی،جذاب تر از قبل کرده است..

-نداشتیم ها..قرار شد از این حرف ها نزنین..بریم که مطمئنا یه چند ساعتی درگیر هستیم اونجا..

اشاره اش به پرحوصله بودن خانم ها باعث می شود که مثل لبخند روی لب های او من هم لبخند بزنم.

-بریم..ولی من زیاد اونجا کاری ندارم..قول میدم زود تموم بشه...

با شیطنت نگاهی به سمتم روانه می کند و سوئیچ را در دستش جابجا می کند.

-هرچند ساعت هم طول بکشه من منتظر می مونه..قول میدم.

و با گفتن “دیگه بریم”قدم اول را برمی دارد و من هم به دنبالش روانه می شوم.



* * *



جلوی خانه که ماشین را خاموش میکند چیزی مثل دلهره به جانم می افتد.آب دهانم را قورت میدم و می گم:شما هم میاین داخل دیگه؟

انگار متوجه حالت سوال پرتردیدم می شود که فوری جواب می دهد.

-البته که میام..من اینجام که کنار شما باشم..مگه غیر از اینه؟!

نگاهی پر از تشکر به چشمانش می کنم .چطور می توانستم محبت های این مرد را جبران کنم؟!


romangram.com | @romangram_com