#پروانه_ی_من_پارت_107
-چرا..احتمالش زیاده که پدرم متوجه بشه..ولی خب من می تونم قانعش کنم.
یکی از ابروهایش را به نشانه تعجب بالا می اندازد و در حالیکه فنجان قهوه اش را روی میز می گذارد نگاهش را به چهره ام می دوزد:می شه منم اون دلایل قانع کنندتون رو بدونم خانوم طراح؟!
نمی دانم چه اصراری بود که دلش می خواست هی مرا خانوم طراح صدا بزند!مثل من که کم پیش می امد به او بگویم مسیح و بیشتر اوقات او همان مهندس صدر بود.
-با کمال میل...اول اینکه بهش می گم که دختر زری خانوم زایمان داشته و من تنها شدم..خب ..می دونم که بابا خوب می دونه که من به تنهایی عادت دارم..ولی با یه دروغ مصلحتی مثل اینکه لوله های آب خونه خراب شدن و ...این چیزا.. می تونم دلیل به هتل رفتن رو موجه کنم.چطوره؟!
لبخندی بزرگ صورتش را پر می کند:ایده ی خوبیه.ولی ..خب راستش منم یه ایده دارم..
منتظر شنیدن ایده اش، نگاهش می کنم.خودش را کمی به حالتی صمیمانه جلو کشیده وآرنج دست هایش را روی ران پایش گذاشته.. موهایش را به سمت بالا شانه زده..صورتش اصلاح شده و بوی عطر خنکش از این فاصله هم به مشام می رسد.تی شرتی مارک و آستین کوتاه سفیدی به تن دارد و شلوار کتان مشکی .. و ساعتی گران قیمت و صفحه بزرگ در دست چپ.
-ایده ام اینه که ..شما اینجا بمونین..
چشم هایم گرد می شود.من..با او...تنها..در این خانه ی بزرگ بمانم؟!دیشب اگر مانده بودم..اگر ترسیده بودم و با او تماس گرفته بودم..همه ی این چیزها استثنا بود..ولی حالا...وقتی می توانستم به راحتی به یک هتل بروم .چرا؟چرا باید پیشنهادش را قبول می کردم؟!
-آخه..نه..من نمی خوام بیشتر از این باعث دردسرتون بشم..می دونین..
حرفم را قطع می کند و در حالیکه ژستش را تغییر می دهد به مبل تکیه می زند و دست هایش را توی سینه به هم قفل می کند.
-می دونم...شما..نگرانین که با من..با یه مرد جوون..اونم تنها..توی خونه ی به این بزرگی..
و نگاهش را درون خونه به گردش در می آورد..
-تنها باشین..ولی من تنها نیستم...یعنی..مادرم...امروز میاد و من تنها نیستم و اینکه خیلی خوشحال میشم که شما هم باشین..اینجا بمونین...و من..می خوام که بیشتر مواظبتون باشم..دلم نمی خواد توی این مدتی که اینجا هستین،هیچ اتفاقی..چه کوچیک و چه بزرگ..اونم برای شما بیفته...فکر می کنم..پدرتون اینجوری بیشتر رضایت داشته باشن..تا اینکه شما..اونم به تنهایی..تو یه هتل باشین..من فکر می کنم هیچ کدوم از این اتفاقا..پیش آمد نبوده که بشه به راحتی ازش گذشت..شاید ..اگر کسی..آشنایی با شما این کار رو می کنه..مطمئنن می گرده و آدرس هتل رو هم پیدا می کنه اینطور نیست؟!
ته دلم از این حرفش خالی می شود...راست می گفت..من به این مسئله فکر نکرده بودم..مطمئنن این کار..کار کسی بود که من را می شناخت و قصد اذیت کردنم را داشت..چه در خانه می بودم و چه در هتل برایش فرقی نداشت...مسئله این بود که او قصدش ..اذیت کردن من بود و بس!
romangram.com | @romangram_com