#پرستار_عاشق_پارت_42

دکتر رحیم پور میونمون شکر آبه !
من: خیلی خب اگر من کوروش رو بیارم خونه و از شما بخوام بیایید خونه و درمانش کنید چی ?
دکتر اصلانی: اما اقای دویران این کار خیلی سخته ، فکر نکنم از پسش بر بیایید اول از همه
برادرتون به مراقبت نیاز داره
من : میدونم من حلش میکنم؛ یه پرستار خوب براش پیدا میکنم و بقیه ی چیزهایی که میگید
انجام میدم
دکتر اصلانی: بسیار خب جناب دویران ، بس شما زندگی جدید برادرتون رو فراهم کنید و بعد با
من تماس بگیرید
و از جیب بلوزش کارتش رو در اورد و به سمتم دراز کرد؛ کارت رو گرفتم و گفتم
من : بی نهایت ممنونم دکتر لطفتون رو فراموش نمیکنم
دکتر اصلانی: خواهش میکنم !
من : بس من دیگه رفع زحمت کنم
و با خداحافظی از دکتر و زنش از خونه اش خارج شدم و به سمت خونه راه افتادم و تو راه به
سامیار پیامک زدم که ، کمی کار دارم و باید برای بهتر شدن کوروش یه سری کار انجام بدم و
نمیتونم بیام اونم چیزی نگفت و قبول کرد
"نسترن "
ساعت 19:00بود که ، سامیار از شرکت اومد و بعد از سلام و احوالپرسی گفت
سامیار: امروز با کامیار داشتیم صحبت میکردیم که ، یه دفعه تلفنش زنگ خورد، از بیمارستان
بود؛ گفتن که کوروش حالش بد شده و کامیارم سریع رفت
من : چییییی!؟الان حالش چطوره ؟
سامیار: کامیار که میگفت خوبه
مامان : بیچاره اونم خیلی عذاب میکشه بخاطر برادرش انشاالله که خوب بشه
سامیار : به نظرم بهتره فردا بریم ،خونه ی کامیار اینا و به عمو رضا و افسانه خانم یه سر بزنیم
،زشته حالا میگن نیومدن یه احوالپرسی بکنن و از حال کوروش باخبر بشن
بابا : اره راست میگه سامیار ، نسرین شما زنگ بزن بهشون بگو که فردا عصر میریم خونشون
مامان : باشه چشم
بعد از خوردن شام ، سامیار به اتاقش رفت و منم با خانواده نشستم تا تلویزیون ببینم اما همش

romangram.com | @romangram_com