#پرستار_عاشق_پارت_33

نیلوفر:بیخیال به نظرت مهمونی کامیار اینا چجوری میشه ؟
من:نمیدونم خوب بلاخره میتونه یه مهمونیه ساده باشه چون مناسبت خاصی نیستش که
نیلو:توشماره کتایون رو داری که،بهش پیام بزن وبپرس که مهمونی دقیقا چجوری میخواد بشه
حداقل نسبت به اون یه لباس خوب بخریم
گوشیم رو دراوردم و به کتایون پیام زدم
من:سلام کتایون جونم خوبی؟ مامانت امروز مارو به مهمونی دعوت کرد میشه بگی مهمونی
چطوری میخواد بشه کیا دعوتن ما باید چجوری اماده بشیم؟
به دودیقه نکشید که جواب داد کتایون :سلام عزیزم مهمونی به مناسبته برگشتن کامیار هستش
ومختلطه وتموم فامیلای ما و دوستای ما دعوت هستن ما اوصولا لباس راحت یا باز میپوشیم مثل
لباس مجلسی اما باز میل خودته هر جور دوست داری اماده شو .
رو به نیلو کردمو گفتم
من:میگه مهمونیشون مختلطه میخوان لباس مجلسی بپوشن اما من بمیرمم پیش مردای غریبه
لباس باز نمیپوشم
نیلو:نسترن فکر کن لباس مجلسی بپوشی یکم ارایش کنی و بری اونجا هزار نفر عاشقت میشن
چقدر رومانتیک
خواست خودشو روی تخت پرت کنه که یه پس گردنی زدم که با کله افتاد رو زمین
من:هییی وای نیلو جونم حالت خوبه ببخشید
نیلو:زهرمار خفه شو کلم ترکید بیشعور
یکم دیگه با نیلو حرف زدیم و خوابیدیم
صبح ساعت 9بود که مامان از خواب بیدارمون کرد بعد از خوردن صبحونه و اماده شدن با نیلو به
بازار رفتیم میخواستم یه کت و شلوار مناسب بگیرم قطعا اگه منم می خواستم لباس مجلسی
بپوشم بابا و سامیار نمیذاشتن منم خودم ترجیح میدادم که لباسم پوشیده باشه بعد از کلی گشتن
تو مغازه های مختلف یه لباسی بدجوری چشمم و گرفت ؛ وارد مغازه شدیم ک از فروشنده
خواستم که ، اون لباسو برام بیاره تا پرو کنم وارد اتاق پرو شدم و لباس رو پوشیدم تو اینه به
خودم نگاه کردم خیلی بهم میومد ، یه کت و شلوار زرشکی کار شده با مروارید که زیرش یه بلوز
یقه مردانه سفید داشت که یقه اش با گیپور کار شده بود لباسم رو عوض کردم و از اتاق پرو خارج
شدم بعد از حساب کردن پول لباس به سمت یه کیف و کفش فروشی رفتم ویه کفشه پاشنه بلند

romangram.com | @romangram_com