#پرستار_عاشق_پارت_25

سرنوشتمو ببین مهربونترینشون غصه هاش به من رسید شادیاش به دیگرون
پا گذاشت تو زندگیم پاشو پس کشید و رفت دور شد صبر کرد سوختنمو دید و رفت
وعده های رو هوا وعده های رو هوس از یه جا به بعد دلو باورای من شکست
هی شکستو هی شکست اعتماد نیمه جون از سکوت تو سرم زخم حرف اینو اون
ترسم از غریبه هاست وقتی آشنا بشن حسرتو یه رد پاست آخرش برای من
سرنوشتمو ببین مهربونترینشون غصه هاش به من رسید شادیاش به دیگرون
پا گذاشت تو زندگیم پاشو پس کشید و رفت دور شد صبر کرد سوختنمو دید و رفت
سرنوشتمو ببین مهربونترینشون غصه هاش به من رسید شادیاش به دیگرون
پا گذاشت تو زندگیم پاشو پس کشید و رفت دور شد صبر کرد سوختنمو دید و رفت
این اهنگ دقیقا حرف دل من بود ، اعتماد نا به جا و اشتباه من ،من رو شکست ، از بین برد اما
من باز سرپا وایسادم و حالا محکم تر از قبلم و نسترن .... مهمون ناخواسته ای که یهو به قلبم نفوذ
کرده !
ماشینم رو پارک کردم و وارد خونم شدم ؛ ساعت 5بود ، بعد از عوض کردن لباسام رو تخت دراز
کشیدم و تو اینستاگرام به پیج نسترن نگاه کردم ، هیچ عکسی از خودش نداشت اما شعر های
قشنگی نوشته بود معلوم بود که ، به شعر علاقه داره چقدر با غزاله فرق داشت اگه الان غزاله بود
کلی عکسای باز و بدحجاب ، از خودش میذاشت تو پیجش ، همونجوری داشتم به گوشی نگاه
میکردم که چشام بسته شد و دیگه چیزی نفهمیدم .
نسترن نسترن صبر کن ! به حرفام گوش نمیداد و همونجوری با سرعت میدوید که ، پاش به
سنگی خورد و افتاد زمین ، سریع به سمتش رفتم و کمکش کردم بلند بشه . تقلا میکرد که از
دستم ازاد شه اما ، محکم از دستش چسبیده بودم .
من : نسترن بزار حرف بزنیم
نسترن: نمیخوام تو دل منو شکستی اذیتم کردی ازت متنفرم ....
از خواب پریدم، نفس نفس میزدم این دیگه چی بود یعنی نسترن از من متنفره ! به خودم قول
دادم که، بعد از خوب شدن نسترن دیگه اذیتش نکنم فقط خوب بشه خدا .
"یک هفته بعد "
یک هفته از تصادف نسترن ،میگذشت و هنوز، به هوش نیومده بود از اون روز به بعد هرروز به
بیمارستان میرفتم ؛مامان اینا هم با من میومدن. از اونروز دیگه غزاله رو ندیدم، دلم هم

romangram.com | @romangram_com