#پرستار_عاشق_پارت_20
کامیار: شما ساکت لطفا من از خانم زرین سوال کردم
سکوت کردم اونم وقتی سکوت من رو دید از دستم چسبید و من رو به دنبال خودش کشید همه
داشتن به ما نگاه میکردن دیگه اشکام داشت میریخت ابرو و شخصیتم داشت از بین میرفت در
اتاق رحیم پور رو یکدفعه بازکردو منم هل داد تو و درو بست رو به رحیم پور با داد گفت
کامیار: حتما خبر دارین که چه اتفاقی افتاده همه اش هم تقصیر شما و کارکنان شماست
رحیم پور: اقای دویران اروم باشین لطفا صحبت کنیم
و به من اشاره کرد که برم بیرون از اتاق خارج شدم و روی صندلی که کنار در بود نشستم و سرمو
روی زانوهام گذاشتم گریه کردم از ته دل بخاطر کوروش ,کامیار, خودم و همه
10دقیقه ی دیگه کامیار خارج شد و به من گفت که رحیم پور باهام کار داره وارد اتاق شدم
رحیم پور: خانم زرین اقای دویران شما رو مقصره بد شدن حال برادرشون میدونن
من : اما من کاری نکردم کوروش خیلی وقته که مریض من هستش منم دوس ندارم حالش بد شه
رحیم پور: میدونم اما اقای دویران قبول ندارن خانم زرین اگر من اجازه بدم شما تو این
بیمارستان بمونید اقای دویران از بیمارستانمون شکایت میکنه متاسفم باید به کار شما پایان بدم
میتونید برید
گوشام دیگه هیچی نمی شنید سرم گیج میرفت دیگه هیچی از حرفای رحیم پور نشنیدم فقط از
اتاق خارج شدم اشکام رو گونه هام روانه بود چقدر بی رحم چقدر بی انصاف کل زحماتم به باد
رفت چقدر سعی کردم تو شغلم به بالاترین درجه برسم و مایه ی افتخار پدرم باشم اما فقط و فقط
با یه حرفه دروغ یه بی رحم همه چی به باد رفت از دوران دانشجویی اینجا زحمت کشیدم و
شناخته شدم اما الان به عنوان یه خطا کار دارم از اینجا میرم به حرفای سما , افسانه خانم توجه
نکردم و به رختکن رفتم بعد از عوض کردن لباسام با همه خداحافظی کردم با همکارام با مریضم و
در اخر با کوروش
کوروش: خانم زرین من معذرت میخوام شما تقصیری ندارین
من : شما به اینا فکر نکنید فقط به خوب شدن فکر کنید خداحافظ
و بدون توجه به صدا کردن کوروش از اونجا خارج شدم
تو حیاط بیمارستان هق هقم بلند شد ازت متنفرممممم کامیار دویران
با سرعت رانندگی میکردم تمام حرصمو سر گاز خالی میکردم تمام ارزوهام به باد رفت انتقاممو
ازت میگیرم کامیار
romangram.com | @romangram_com