#پرستار_عاشق_پارت_19
من : کوروش کوروش
تکونش دادم اما عکس العملی نشون نداد سریع دکترش رو خبر کردم دستگاه تنفسش دچار
مشکل شده بود و وقتی کوروش خواب بوده باعث شده که نفس کوروش قطع بشه خداروشکر که
خیلی دیر نرسیدیم و تونستیم نفس کوروش رو برگردونیم بیماری کوروش جوری بود که تو خواب
دچار اختلال نفس میشد و باید تو خواب دستگاه تنفس وصل میشد بهش تو این زمان که ما
مشغول کوروش بودیم به خانواده اش خبر داده بودن و حالا کامیار با داد و بیداد تو بیمارستان بود
و کسی هم نمیتونست ارومش کنه وقتی من و دکتر کوروش از اتاق خارج شدیم کامیار با داد
گفت
کامیار :بکشید کنار
و هم منو هم دکتر رو هل داد و داخل اتاق شد با دیدن کوروش که رو تخت نشسته نفس راحتی
کشید و به سمتش رفت و در یک لحظه کوروش رو تو اغوش کشید داشتن باهم صحبت میکردن
اما اروم طوری که کسی نمی شنید صحبت های برادرانه اون هارو افسانه خانم گریه میکرد کتایون
با چشمای سرخی که حالا اروم گرفته بود و نمیبارید با ارامش به برادرش کوروش خیره شده بود
انگاری که سالهاست او را ندیده است و فقط می نگرید تا مطمئن شود برادرش سالم است عمو
رضا با نگاه پدرانه اش به دو پسرش خیره بود نگاهی که در آن نگرانی و پشیمانی و هزاران هزار
عذر خواهی موج میزد نگرانی برای پسر کوچکش کوروش و عذر خواهی و پشیمانی برای پسر
ارشدش کامیار که زندگیش داغون شده بود همه در سکوت به این دو برادر نگاه میکردیم که
کامیار از کوروش جدا شد و با قدم های بزرگ خودش رو به ما رسوند رو به من و دکتر گفت
کامیار :شما دوتا چطور دکتر و پرستاری هستید که حواستون به برادرم نیست و دستگاه تنفسش
قطع شده هان
چنان دادی می کشید که گوش هام کَر شدن
دکتر : جناب دویران ما همیشه حواسمون به تمامه مریض ها هست و این تقصیر ما نیست و
دستگاه دچار اختلال شده
کامیار: این دلیل قانع کننده اینیس دکتر شما رو بگذریم شما پزشکی و سرت صدرصد شلوغه اما
این خانم ( به من اشاره کرد) شما اینجا چه کاره ای خانم زرین چرا حواست به برادرم نبووود
زبونم قفل شده بود ترسیده بودم من که کاری نکردم
افسانه خانم : کامیار جان اروم ایشون که ....
romangram.com | @romangram_com