#پرستار_من_پارت_99

_«زر مفت می زنی خب...»
یه اهمی کردم تا حواسشون جمع من بشه... نگاه دوتاشون رو من افتاد و منم گفتم:_«اِ... من برم بیرون زود برمی گردم...»
سر تکون دادن... سهند داشت تو گوش شهاب پچ پچ می کرد اما شهاب نگاهشو با لبخند از من جدا نمی کرد... آخرم که داشتم می رفتم شهاب خندید و بامشت زد رو بازوی سهند و گفت:_«خفه شو... بی حیا!»
از اتاق رفتم بیرون... خنده ام گرفته بود. ببین شهاب به کی می گه بی حیا!!!! والله ما حیای شهاب رو شناخته بودیم! وقتی به سهند می گه بی حیا... خدا رحم کنه سهند دیگه چیه!!! خیلی دلم می خواست بدونم چی می گفتن تو گوش هم؟ خاک بر سرا یه ذره هم فکر نمی کردن جمعیم درگوشی حرف نزنن... اون شهاب زرنگ رو بگو... نگذاشت سهند حرفشو کامل کنه... ایــــــــــــی چقدر حرصم گرفت... رفتم تو ایستگاه پرستاری... دو تا خوشگل آرایش کرده و ابرو بدون دم... روپوش کوتاه... موها هایلایت... اوه ناخونا مانیکور... پر از لاک سرخ!!! اوفــــــــــف اومدی پرستاری یا طنازی؟!!! ببین چه کرده خودشو !
_«جونم چیزی می خوای عزیزم؟»
_«ببخشید اون مریضی که دیشب چاقو خورده بود... تازه آوردنش بخش فکر کنم درد داره می شه مسکن بهش بزنین؟!»
_«اسمش چیه؟!»
_«شهاب کیانی»
_«دکترش؟!»
_«نمی دونم»
_«خیلی خب شماره ی اتاق رو بگو با دکترش میام بالا سرش...»
_«آخه... می دونین چیه؟! یه مشکل دیگه هم هست...»
_«چی؟!»
داشتم این پا و اون پا می کردم که بگم یا نه؟ فکر کردم بالاخره که می فهمن... اصلا اینا دیشب فهمیدن شهاب چه وضعیه... دلم رو زدم به دریا و گفتم:_«اون اعتیاد داره... برای همین هم درد داره و هم فکر می کنم نمی تونه تحمل کنه...»
برخلاف تصورم که فکر می کردم الان پرستاره بد نگاه می کنه یا یه چیز می گه که ناراحت بشم بی خیال سرشو تکون داد وگفت:_«باشه خانومی... شماره اتاقتو بگو تا نیم ساعت دیگه میام یه مسکن بهش می زنم... البته باید با دکترش هماهنگ کنم...»
_«مرسی اتاق " 216 "»

romangram.com | @romangram_com