#پرستار_من_پارت_68
همه فکر می کنن کسی که می خنده هیچ غصه ای نداره... اما اشتباه فکر می کنید... به پیر به پیغمبر دروغه... منی که خنده از رو لبم محو نمی شه بزرگترین غم عالم توی دلمه... منی که فقط بالشم از تنهاییم و اشکام خبر داره... منی که نقاب خوشبختی و محکم بودن داره تمام صورتم رو خراش می ده و منی که دارم زیر این چهره ی دروغین آب می شم... چشمامو روی همه چی بستم و غافلم که گوشام می شنوه... غافلم که مغزم فکر می کنه... غافلم که ضمیر ناخودآگاهم درگیره و غافلم از این دنیا و آدمایی که اونا هم هزاران چهره ی دروغین دارن...
یا حیله...
یا شادی...
یا ناراحتی...
یا دروغ...
یا خیانت...
آره اینان همه ی چهره ها دروغی و ما که همه رو باور می کنیم و عقل ساده ی ما...
اه یگانه خل می زنیا... چی می گی؟ رسیدی... پاشو... دیر شده... از اتوب*و*س رفتم بیرون... یه خیابون تا خونه رو با پای چلاقم تند گذروندم... کم کم داشت دیر می شد... در رو باز کردم و سریع خودمو به داخل رسوندم... شهاب توی هال نبود... نفس عمیقی کشیدم و از پله ها رفتم بالا... ساعت گوشیم رو برای هفت کوک کردم تا بلند بشم براش صبحانه درست کنم و بعدم برم دانشگاه... بعد هم یه سر برم بیمارستان برای پام... خیلی کار دارم...
دو تا قرص سرماخوردگی خوردم و روی تختم دراز کشیدم... حدود بیست دقیقه بعد خوابم برد...
******
لقمه ی آخری رو گذاشتم دهنم و میز رو جمع کردم... شهابم که خواب بود... خب در مورد عملیا طبیعیه... از کار دیشبش حرصم گرفته بود. اگه دنبالم نمی دوید من مجبور نبودم شب رو برای خودم و دوستام زهر کنم!!! پنیر و کره رو گذاشتم تو یخچال... لیوانی که توش شیر خورده بودم رو شستم و دستام رو خشک کردم... کیفم رو از روی صندلی برداشتم و از آشپزخونه زدم بیرون که سینه به سینه شهاب شدم... خدا بخیر بگذرونه... همین رو کم داشتم... شلوار جین سورمه ای تنگ پوشیده بود و یه بلوز سفید و کت اسپرت قهوه ای سوخته... اوه اوه بوعطر سردشم که میاد... کی میره این همه راهو؟! این همونه که دیروز داشت از خماری می مرد و نمی تونست تزریق کنه؟!!! جلل خالق... ببین این زهرماریا از جوونای مردم چی می سازه!!! گفتم شارژ می شه ها... صداشو شنیدم که گفت:_«دیشب خوش گذشت؟!؟»
_«اون بـــــله.... مگه می شه خوش نگذره؟!»
_«سَلامِت رو خوردی یا زبونتو استراحت می دی؟!»
_«هیچ کدوم... من با سلام دادن اونم برای جنس مخالف کنار نمیام...»
_«قرار بود اتفاقات قبل تکرار نشه دیگه؟!»
_« تکرارم نشد..»
romangram.com | @romangram_com