#پرستار_من_پارت_66
هنوز دلخور بودم... هم ازخودم و کار احمقانم هم از اون و شخصیت احمقانش!!! اونم که مثل من دوست داشت کل کل کنه برای همین جلومو گرفت و گفت:_«تا نگی کجا می ری نمی ذارم پا تواز این در بیرون بذاری!»
_«چیه غیرتی شدی؟؟؟ می گن معتادا غیرت ندارن راسته؟!»
رگش زد بیرون... حالا رگ عصبانیت بود یا غیرت... ولی بیشتر عصبانیت چون از این کلمه به شدت بیزار بود... به طرفم یورش آورد... جاخالی دادم و یه جیغ کوتاه زدم... ایستاد و نگاهم کرد... نگاهش بوی تهدید می داد... هم چنین خط و نشونی که با حرفاش می کشید:_«ببین من هرچی می خوام با تو راه بیام تو حالیت نیست... بهت گفتم رو مخم راه بری زبونتو می برم نگفتم؟!»
_«همش تقصیر خودته... تو با من راه بیای و تو آدم بشی چی می شه؟!»
_«تو از من پول می گیری برای من کار می کنی... تو باید هرچی من می گم انجام بدی...»
دویدم طرف در... اومد جلو که بگیرتم... تو یه حرکت با دستام هلش دادم عقب... می دونستم قویه برای همین سعی کردم مچمو نگیره... یعنی ازش دور می ایستادم... بازم به طرفم اومد تا فکر کنم می خواست همون زبونمو کوتاه کنه که صدای زنگ در نگاه هردومون رو به حیاط کشوند... مخم تو یه ثانیه فعال شد و به سرعت دویدم بیرون... انقدر تند تند می دویدم که چند بار تلو تلو خوردم... نزدیک بود سکندری با مغز برم تو در ولی بالاخره سالم رسیدم... شهاب دنبالم می اومد... اونم می دوید... درو باز کردم و با دیدن ماشین علی پریدم توش.
_«برو... فقط زود برو...»
_«یگانه چی شده؟!»
داد زدم:_«برو علی برو... حرکت کن.... زود باش.»
ماشین رو روشن کرد و حرکت کرد... همون موقع در خونه باز شد و شهاب اومد... برگشتم و دیدم که داشت دنبال ماشین می دوید ولی علی زود گاز ماشینو گرفت و در رفتیم... شهابم همون نیمه راه ایستاد و نگاهمون می کرد... قلبم داشت می اومد تو دهنم، برگشتم رو به علی و گفتم:_«ممنون... خیلی کمک کردی...»
با تعجب بهم نگاه کرد و چیزی نگفت...
_«علی رضا؟! چت شده؟!»
_«چیزی نیست...»
انگار از کارم ناراحت شده بود... یعنی فکر می کرد من همه زندگیم رو می گذارم کف دستشون!!! حالام با دیدن شهاب... شاید فکرای خوبی درموردم نداشت اما بی خیال شدم... گفتم:_«خب بابا... بعد قضیشو می گم بهت... ارغوان کوش؟!»
_«داریم می ریم دنبالش...»
سرم رو با لبخند تکون دادم و به جلوم خیره شدم... مثل اینکه از تو چاه در اومدم افتادم تو چاه... حالا با این و زنش چیکار کنم؟! اِ یگانه... بی تربیت... چی گفتی؟! منظورم اینه که چه جوری قضیه رو بپیچونم نفهمن... خدا بخیر کنه... کاش علی رضا همه چی رو از یادش ببره...
romangram.com | @romangram_com