#پرستار_من_پارت_55
_«چیزه... یعنی هر جور میلتونه...»
زود خداحافظی کرد و رفت... باشه حساب اون سهند که منو تنها با این گودزیلا گذاشت... باشه برای بعد... و اما پرستارش... رفتم روی مبل نشستم و منتظر شدم اونم بیاد... شهاب رو می گم... رفته بود تو آشپزخونه... صدا پچ پچ هم می اومدا... لهی دوتاتون بمیرین... انقدر جوش آورده بودم که عرق کرده بودم...
بالاخره بعد از ربع ساعت فس فس و پچ پچ، شهاب خودش اومد بیرون... خودمو مجبور کردم و اونقدرم زور زدم تا زیر لبی گفتم:_«سلام...»
زیر چشمی یه نگاه بهم کرد وپوزخند زد:_«سلام...»
خب سکوت کن... من که همش ازش متنفرم... ولی تو موقع های بد مثل اون روز پاچه مارو گرفت!!! باید حرف می زدم ولی نشد... بگم چی؟؟؟ شهاب روبروم نشسته بود و ساکت سیگار می کشید... یه چیز بگم خداییش تو عمرم پسری که سیگار و انقدر خوشگل دود کنه ندیده بودم!!! تعجب نکنین سیگار کشیدن داریم تا سیگار کشیدن... نحوه گرفتن سیگار آدمای حرفه ای رو می دونستم... بین انگشت سبابه و انگشت وسط... فقط انگشتا باید یه کوچولو سیگار رو لمس کنه... یعنی نه محکمِ محکم تو دست باشه نه شل شل که بیفته... باید کنترلش کنی جوری که با دستت ببری بالا رو لبت و بیاری پایین... بیرون فرستادن دودش از تو دماغ مال او حرفه ایاس که... مثل شهاب... ولی اون از راه دهنشو انتخاب می کرد... کام گرفتن سیگار با عمیق باشه انقد که لپاتو فرو می کنه داخل و یه دود عمیق تو گلوت می پیچه.... بعدشم....
_«سلام...»
افکارم رو کنار گذاشتم و نگاه کردم به سمت چپم.
_«سلام...»
یه دختر همسن و سال خودم... شایدم کوچیکتر... یه جین سورمه ای با یه سرافون فوق العاده تنگ قرمز... اوه اوه چه جلف... موهاشو دم اسبی بسته بود و آرایششم... به خدا من عروسی می رم اینجوری به خودم نمی رسم... پرستاره؟!؟!؟! الله اعلم!!!
جلو اومد و سینی شربت رو گرفت طرفم... یه مرسی کوچولو گفتم ولی با اخم... اونم متقابلا با اخم از جلوم رفت تو آشپزخونه... شهاب دود سیگار وینستونش رو که به خوبی بعداز اون همخونه بودن فهمیده بودم بیرون فرستاد وگفت:_«سهند می گفت دنبال کار می گردی!»
جــــــــــــــان؟؟؟ سهند چی گفته؟! سعی کردم حالت چشمام رو از تعجب به ریلکسی برگردونم که ضایع نشه... گفتم:_«آره... دو، سه جا قبولم کردن اما...»
_«اما چی؟!»
_«اونا یه انتظاراتی دارن که ازمن برنمیاد... بعضیاشونم حقوقشون خوب نبود...»
_«حقوق من چی؟!»
_«به خاطر خانم کیانی اون موقع هرچی بود قبول می کردم...»
_«یعنی اگه بازم بخوای برگردی حقوق بیشتر می خوای دیگه؟؟؟»
romangram.com | @romangram_com