#پرستار_من_پارت_49

_«ایناهاش برداشتمش»
لیلا خانم سرشو تکون داد وخندید... بعدم رفت بیرون پای تی وی نشست تا من براش دم کنم... وقتی خیالم از بابت لیلا خانم راحت شد... گفتم کاغذ تو دستمو بذارم سرجاش... کف دستم عرق کرده بود... یه کمم مچاله شده بود... تا نگاه کردم...
ووووووویــــــــــــــی اینجا رو... جیگر تو ... گوگولی چه نازه... این کیه؟؟؟ یه عکس سه در چهار بچه دوسه ساله... یه پسر تو پولو چشم درشت و مو مشکی... انقده خوشگل بود که آدم ه*و*س می کرد درسته قورتش بده... دزدکی تو سالن رو دید زدم... لیلا خانم حواسش به تی وی بود... پشت عکس رو نگاه کردم... نه تاریخ.... نه اسم... نه هیچی... یعنی کی بوده ؟!یـــــــــگــــــــانه... خودتو به نفهمی نزن می دونم الان تو فکرت کیه؟؟ آخه شهاب... وااااااااای این گوگولی کجا اون عملی کجا؟؟؟ حالا هرکی باشه اگه عکس رو می خواستن تو کابینت نمی ذاشتن... اونم زیر قوطیا!!!! عکس رو گذاشتم یه جای امن... یعنی دزدیدمش... فکر نمی کنم کسی بفهمه! یعنی براشون مهم بود اونجا نمی ذاشتن منم دیدم نی نی خوستله، برداشتم بذارم تو کیف پولم!!!!
یه خورده آویشن ریختم تو قوری... شیر آب رو بازکردم تو قوری... بعدم رو گاز گذاشتم و فندکشو زدم...
لیوان آویشن رو گذاشتم جلو لیلا خانم و پریدم بالا... صداشو از پایین شنیدم... از رو حفاظ پله ها خم شدم پایین.
_«جونم لیلا جون؟»
_«اِاِ... نکن الان می افتی..»
_«شما حرفتو بزن.»
سرشو تکون داد و گفت:_«گفتم چرا خودت نمیای بخوری؟»
_«اَیــــــــــــــی من که نمی خوام ولی الان دو دقیقه تو اتاقم کار دارم میام...»
_«باشه»
رفتم تو اتاق و در رو بستم کیف پولم رو برداشتم وعکس تپولو رو گذاشتم توش... یه نگاه دیگه بهش کردم و ریز خندیدم... فکر کن اون شهاب عملی این بوده... نه بابا اون انقدر خوشکله؟! نیست؟! نه یگانه نیست؟! خب خوشگل نه... همون جذاب که گفته بودم... یه ذره... آخر آخرش شیره ایه!!!
بی خیال فکرام شدم و کیف پولم رو تو کیفم پرت کردم. رفتم پایین و کنار دست لیلا خانم نشستم.
_«سرتون خوب نشد؟!»
لیوانش دستش بود... یه قلوپ از آویشن رو که دیگه تهش بود رو خورد و گفت:_«خوب خوبم»
_«خب خدارو شکر»

romangram.com | @romangram_com