#پرستار_من_پارت_27
لیوان ازدستم افتاد و شکست. عین جن پشت سرم ظاهر شده بود... قیافشو!!! به خدا... همش با دیدنش یاد علی سنتوری می افتادم... قیافش اون نبودا ولی خماری ونعشگی هاش... بگی نگی همشون مثل همن... یه نگاه به تکه های لیوان می کردم ویه نگاه به قیافه وحشتناک اون... پوزخند می زد...عین خیالشم نبود که داشت می مرد... بدون اینکه بخوام جارو و خاک انداز بردارم وخورده شیشه ها رو جمع کنم ازکنارش رد شدم... هنوز یه قدم ازش دور نشده بودم که بازوم کشیده شد... نگاهی بهش کردم... دیگه چشماش قرمز نبود... می شه گفت حالش خیلی بهتر بود... یعنی مواد انقد اثر داشته؟؟؟ لعنت به هرچی... صداش همه افکارمو خط خطی کرد...
_«گفتم پاتو ازگلیمت دراز تر نکن نگفتم؟!»
نامفهوم بهش خیره شدم... چه مرگش بود؟؟ جونشو نجات داده بودم حالا طلب کارم بود!!!!!! بازم دهنشو باز کرد:_«این پسره رو کی خبر کرده بود؟؟؟»
_«دستمو ول کن..»
_«تو آوردیش اینجا؟!»
_بذار من برم... برو کنار...»
داد زد:_«مگه کری؟؟؟؟ می گم اینو کی آورد اینجا؟؟؟»
_«من...»
_«تو غلط می کنی! با اجازه کی؟!»
سکوت کردم... بازوم رو محکم تر گرفت و هلم داد وسط آشپزخونه... با کمر محکم خوردم به کابینتا... آخ... آشغال پست فطرت... کمرم سه تیکه شد... رفت طرف در آشزخونه... در رو بست بعدشم... یا خدا... داره قفلش می کنه... حالا هم کلیدشو درآورد و تو جیبش گذاشت... ریتم قلبم بالا گرفت... میاد طرفم... لبخند کج می زنه و بازم یه قدم اومد جلو... جیغ کشیدم و خودمو کنار تر کشیدم... می خنده... زیر لب بهش فحش می دم...
_«چی گفتی؟؟؟»
_«با این کارا به جایی نمی رسی...»
_«خفه شو...»
بازم میاد طرفم... بازم جیغ می کشم... می خوام فرار کنم... اما منو محکم می گیره... معتاده ولی زور داره... خب اگه پیر بود ولی این هم عضله داشت هم جوون... گریم گرفته... سرشو میاره جلو... با خشم سرمو می کشم عقب... بازم جیغ می کشم... می کشه زیر گوشم... یه سیلی... داغ می کنم... همون راه اشکامو باز می کنه... می ریزن رو گونه هام... نمی دونم گ*ن*ا*هم چیه؟ فقط اشک می ریزم... خوشش میاد... داره بلند بلند می خنده... انگاری دوست داشت اون دختر مغرور و زبون دراز رو ادب کنه... دستم رو می کشه... بازم جیغ... داد می زنه:_«خفه شو..»
_«من می خواستم کمکت کنم...»
_«به من؟! همون روز اول گفتم به کمک تو و اون پیرمرد و پیرزنی که تو رو فرستادن احتیاج ندارم... می فهمی؟؟؟ احتیاج ندارم...»
romangram.com | @romangram_com