#پرستار_من_پارت_112
خداوندا خلاصم کن از این آوار
خلاصم کن خلاصم کن
خلاصم کن خلاصم کن
منم چون سایه ای در یک شب مهتاب
که افتاده ز نیزاری به یک مرداب
منم چون نی پر از ناله پر از فریاد
خداوندا خلاصم کن از این بیداد
خلاصم کن خلاصم کن
خلاصم کن خلاصم کن
خدایا خسته گردم خلاصم کن
پر از رنج و غم و دردم رهایم کن
من از این نشعه بیزارم خداوندا
بیا آغوش پاکت را از آنم کن
خلاصم کن خلاصم کن
خلاصم کن خلاصم کن"
صورتم خیس شده بود... خدایا شهاب... افشین حرف دل شهاب رو می زد... یعنی اونم می خواست ترک کنه؟؟ یعنی شهابم دوست داشت از این بند خلاص بشه؟؟؟؟
romangram.com | @romangram_com