#پرستار_مادرم_پارت_13

روسريش رو مرتب تر روي سرش تنظيم كرد و گفت:بفرماييد.

- شما با توجه به اينكه ليسانس پرستاري داريد؛چرا در هيچ بيمارستاني مشغول به كار نميشيد و اصلا" چرا دنبال اين هستيد كه از يك بيمار بدحال در يك منزل نگهداري كنيد؟

براي لحظاتي هجوم غم رو به وضوح در چشمان درشت و شفافش ديدم...سرش رو پايين انداخت و به پاركت كف اتاق خيره شد و دوباره به من نگاه كرد و گفت:به چند دليل...اول اينكه استخدام در بيمارستانها پارتي ميخواد كه من ندارم...دوما"حقوق اونجاها برخلاف كار طاقت فرسايي كه دارن خيلي پايينه...سوما"محيطهاي بيمارستان براي من هضمش خيلي سخته و كلا روابط بين پرستارها با...

- بله...بله...متوجه شدم.خوب فقط يه سوال ديگه...

- بفرماييد.

- ميخوام بدونم چرا مسعود شما رو به من معرفي كرده؟

لبخند كمرنگي روي لبهاي خوش فورمش نقش بست كه باعث شد زيبايي صورتش رو چندين برابر بكنه بعد گفت:به عبارت ديگه ميخواين بدونين چه رابطه ايي بين من و ايشون هست...درسته؟

از ذكاوتش متعجب شدم!...چون دقيقا"سوال اصلي من همين بود!..

دوباره به صندليم تكيه دادم و دستهام رو به روي سينه ام گره كردم و گفتم:شايدم اين صورت ديگه ي سوال من باشه؟

به محض اينكه خواست پاسخ سوالم رو بگه درب اتاقم باز شد و مسعود در حاليكه مشخص بود با عجله خودش رو به شركت رسونده وارد شد.

نگاه سريعي به اون دختر كه حالا ميدنستم اسمش سهيلا گماني هست انداخت و بعد با لبخند به طرف من اومد و با هم سلام و احوالپرسي كرديم.

خانم گماني هم از روي صندلي بلند شد و فقط با گفتن يك كلمه سلام به حالت انتظار سرجايش ايستاد.

مسعود بعد از سلام و احوالپرسي با من پاسخ سلام خانم گماني رو داد و گفت:خوب سهيلا...اينم از يه كار خوب در يه جاي مطمئن و قابل اعتماد...فقط مونده مامان اين شاخ شمشاد رو از نزديك ببيني.

خانم گماني با همون لبخندي كه چهره اش رو مليح تر ميكرد نگاهي به مسعود و سپس به من انداخت و گفت:ولي آقاي مهندس كه هنوز نگفتن من مورد تاييدشون قرار گرفتم يا نه...

از لحن صحبت مسعود با خانم گماني حدس زدم بايد آشنايي ديرينه داشته باشن ولي بعد به اين فكر كردم كه مسعود كلا" با جنس مخالفش خيلي زود صميمي ميشه كه اونم براي اهداف مسخره اش هست و بس...اما اينكه مسعود در اون لحظه به اسم كوچك صداش كرده بحث ديگه ايي بود برام!

نگاهي به حالات و رفتار مسعود كه با خانم گماني صحبت ميكرد انداختم...برعكس هميشه اثري از لودگي و شوخي در رفتار مسعود نبود!...به نوعي در كنار صميميت رفتاريش يك حس خاص ديگه هم به چشمم ميخورد كه نمي تونستم اسمي روي اون رفتار بگذارم!


romangram.com | @romangram_com