#پانتومیم_پارت_74

یه دونه هست که من و تو درسته توش جا میشیم و باید تحویل موزه آثار باستانی بدیمش...
این قدر کُهن ساله.
آرام خندید و با لبخند گفتم:
-اگه مامان بابا بفهمن مسافرت مختلطه به نظرت چی کارمون می کنن؟
آرام بهت زده دستاش رو به هم نزدیک کرد و یهو جدا کرد.
متفکر گفتم:
-جواب درستی بود! آفرین دقیقا جِرِمون میدن.
غم زده و ترسیده گفت:
-بیخیال نریم
عیب نداره نهایتش مسخره ام می کنن.
نیشخندی زدم و گفتم:
-میریم
خیره به کوله گفتم:
-کی دیدی کوله من پر شه و بدونِ رفتن به سفر خالی شه.
آرام متفکر گفت:
-هیچ وقت
خودم رو، رو تخت انداختم و گفتم:
-پس حرف نزن
با دستش علامت بستن زیپ دهنش رو نشون داد.
خندیدم و گفتم:
-آفرین

***
بابا خواب بود و مامان آروم و بی صدا برامون غذا تو ظرف می کشید و من در حالی که حواسم بود حین خوردن صبحانه ام رژ لبم پاک نشه آروم رو به آرام گفتم:
-اژانس گرفتی؟
آرام برگشت و در حال خوردن چاییش گفت:
-آره به زور پیدا کردم.
سر تکون دادم و بلند شدم و کولم رو برداشتم.
تف چه قدر سنگینه!
شالم رو سرم کردم و بابا خواب زده نیم خیز شد و گفت:

romangram.com | @romangram_com