#پانتومیم_پارت_68

نگاه عصبی و سرخم رو به چشمای سردش دوختم:
-ولم کن
بازوم و ول نکرد.
-به چه حقی به من دست می زنی؟ولم کن.
برگشت و به آرام که سر خیابون ایستاده و سینا داشت کمکش می کرد کنار جوب بشینه اشاره کرد:
-خواهرت با اون پای آسیب دیده این همه راه داره دنبالت میاد و تو بیخیال سرت رو انداختی پایین کدوم گوری میری؟
با حرص خندیدم و گفتم:
-خواهرِ من آخه به تو چه؟
عصبی نگاهم کرد و گفت:
-پیاده کجا داری میری؟ماشینم که نداری! اتوبوس نیست الان بیا حداقل بگم برسوننت، آرام رو اذیت نکن.
با حرص نیشخند زدم و بازوم رو از دستش کشیدم و گفتم:
-نه من نه آرام به تو هیچ ربطی نداریم،سرت تو لاک خودت باشه.
همون طوری بی روح نگاهم کرد.
صدای بوق ماشینی رو پشتم شنیدم
برگشتم.
مهراد از پشتِ جیپش داشت با اخم به من و امیر نگاه می کرد،نگاه پیروزم رو به امیر دوختم و گفتم:
-در ضمن نگران نباش،من پیاده هیچ جا نمیرم.
هم چنان بی روح و بی حالت نگاهم می کرد.
نیشخند زدم و ازش فاصله گرفتم و مهراد پیاده شد و نگاهش رو بهم دوخت و گفت:
-آیلین عزیزم چیزی شده؟
به امیر پوزخند زدم:
-نه عزیزم بریم
سوار ماشین شدم و در رو بستم و مهرادم با مکث چشم از امیر و نگاه مرده اش گرفت و نشست.
راه که افتاد و وقتی از کنار امیر می گذشتیم هم چنان مثل مرده ها نگاهمون می کرد.
چشمام رو بستم و مهراد گفت:
-چیزی شده؟این یارو کی بود؟
کلافه گفتم:
-نمی خوام راجبش حرف بزنم مهراد.
نفس عمیقی کشید و هیچی نگفت.


romangram.com | @romangram_com