#پانتومیم_پارت_66

کلافه شده بودم.
عقب گرد کردم و گفتم:
-تمومه
سرش رو بلند کرد و گفت:
-ممنون.
سر تکون دادم و بلند شد و با لبخند خودش رو تو آینه دید زد زود گوشیش و در اورد و شروع کرد به عکس گرفتن از خودش.
نیشخند زدم و از اتاق خارج شدم.
دستای رنگیم رو بالا گرفته بودم،رفتم طبقه پایین و تو سرویس دستام رو شستم و دستکشام رو انداختم سطل آشغال.
از سرویس اومدم بیرون و صدای حرف زدن بچه ها از اتاق تمرین می اومد.
وارد اتاق شدم و روی صحنه آرام رفته بود روی نردبون و با دامن گل گلی داشت نقشش رو اجرا می کرد:
-می خوام برم بالا سیب بچینم جولیان!
پسری که لباساش شبیه شاهزاده ها بود
داد زد:
-نرید بالا خطرناکه،چرا این قدر شور و شوق دارید؟
آرام بلند و با ناز خندید و گفت:
-اوه جولیان شما خیلی حرف می زنی.
پشت صحنه چیزایی شبیه درخت درست کرده بودن و مثلا آرام داشت سیب میچید
امیر رو دیدم اون طرف صحنه داشت با سینا حرف می زد و فکر کنم راجب اجرای شبش هماهنگیارو انجام می داد که وسایل رو کجا بزارن.
رفتم جلو و بلند برای این که بشنوه گفتم:
-آرام!
آرام یه لحظه برگشت و به خاطر یهویی برگشتنش پاش از نردبون لیز خورد و افتاد جیغ زدم و دوییدم سمتش و همه داد زدن که امیر که کنار نردبون بود فوری آرام رو، رو هوا گرفت و تعادلشون رو از دست داد و افتادن زمین.
با بهت رفتم جلو! فوری بازوی آرام رو گرفتم و از روی امیر بلندش کردم و وحشت زده به رنگ و روی پریده اش زل زدم:
-خوبی؟
دستش رو به مچ پاش گرفت و با چهره ای مچاله گفت:
-آره
همه نگران اومدن جلو و امیر بلند شد و رو به آرام زل زد و خیره گفت:
-خوبین؟
آرام خجالت زده به کمک من به زور بلند شد و گفت:
-بله،خیلی ممنونم.
امیر برگشت سمت من و عصبی گفت:

romangram.com | @romangram_com